موضوع: خاطرات کلاس های رزمی :)

سلام به دوستان رزمی کار

اینجا رو گذاشتم برای خاطراتی که از این کلاس ها داریم... (چه طنز...چه سرگرمی...و...)

امیدوارم که با خوندنشون لذت ببرید...

به زودی همه ی خاطراتم را می نویسم (هر چی یادم بود)

یا لطیف
یادش بخیر یه استاد داشتیم
1 ساعت اولش برامون میرفت منبر 1 ساعت هم آخرش
کلا ما هیچی نمیفهمیدیم
چه برسه که خاطره داشته باشیم
بعضی از بچه ها بودن درک میکنن

یادش بخیر....
فک کنم سال 82 بود....
با داداش و دائی گرام میرفتیم کلاس کاراته!
قرار بود دائی محترم به ما کاتا یاد بده!!!
و فراموش شد!!!! D:
استاد محترم هم دائیم رو خوابوند کف باشگاه....گفت کیمه کن!!!
جفت پا رفت تو شکمش!!!!
هه،فراموش نمیکنم.....یه بار دیگه م من یادم رفت برم بیمه م رو کامل کنم!
گذاشتنمون کنار دیوار (یه چند نفری بودیم که فراموش کردیم)به بقیه گفتن برین اینارو بزنین!!!
خلاصه هیچکی جرئت نکرد به من دست بزنه....(خودم+دائی+داداش!!!) p:
البته اونا آورده بودن....ولی 100% پشت من در میومدن کسی دستش میخورد بهم!
از کلاسایی که رفتم همین دوتا یادمه!!!
دوران خوبی بود!
یاد باد آن روزگاران یاد باد!!!!

امان از دست بعضی از تازه واردا,خدا نکنه بیوفتن جلو آدم...
همچین خطا میزنن و ناقصت میکنن که اگه بروسلی جلوت وایسه بزنتت آسیبش کمتره.
ازین خاطره ها زیاد دارم...

کلاس رزمی تا به حال نرفتم ولی قراره برم دفاع شخصی
ولی یادم میاد می خواستم جلو یه رزمی کار کم نیارم قبل از این که بزنم زد اون زد تا یه ساعت منگ منگ بودم

سلام علیکم
یادش بخیر یه زمانی تو حسینیه کلاس رزمی برگزار می شد اونم چی کیک بوکسینگ
لباس فرممون خیلی باحال بود که یه نمونه بسیار جالبش شلوار کردی با لباس تیم فجر بود.که شخص مورد نظر بیاد اعتراف کنه و الا لوش میدم ؟؟؟
چه دورانی بود با سنسی داوود./

نوشته اصلی توسط دل تنها نمایش پست اصلی

کلاس رزمی تا به حال نرفتم ولی قراره برم دفاع شخصی
ولی یادم میاد می خواستم جلو یه رزمی کار کم نیارم قبل از این که بزنم زد اون زد تا یه ساعت منگ منگ بودم

چقدر بهت میگم بیا کونگ فو با هم باشیم

حالا یه بگو...

کلا به تو رزمی نیومده

نوشته اصلی توسط دريــاي آرامــش نمایش پست اصلی

چقدر بهت میگم بیا کونگ فو با هم باشیم

حالا یه بگو...

کلا به تو رزمی نیومده

باشه میام بریم دفاع شخصی

نوشته اصلی توسط دل تنها نمایش پست اصلی

باشه میام بریم دفاع شخصی

نمیام

تو بیا کونگ فو اگه میخوای

آخر کلاس کونگ فو بود

داشتیم با بچه های تازه کار ادای این حرفه ای ها رو در می آوردیم

بعد یکیشون مثلا اومد رو من تمرین کنه...همچین پاشو زد توی کمر من که تا سه روز یه وری راه می رفتم

دختره هنوز که هنوزه میاد عذر خواهی

یادش بخیر
هر روز که میخواستم برم کلاس نمیدونم چه جوری بود
همیشه دیر میرسیدم و مجبور بودم یه بهانه الکی بیارم
تا تنبیه نشیم دیگه جوری شده بود تو ماشین آهنگ میزاشتیم
خودمونو گرم میکردیم آخه همیشه وسط تمرین میرسیدیم اونم باید تا آخر تمرین
شنا میرفتیم دیگه از بس شنا زده بودم همه بازو هام ماهیچه ای شده بود
خلاصه سر همین جریان میخواستیم مسابقات بدنسازی هم شرکت کنیم
بعدشم که تمرین تموم میشد تازه منبر رفتن شیان شروع میشد
کلا 2 سال رفتم هیچی نفهمیدم
ولی آخراش دیگه عجب بازویی شده بود
رفتیم کاراته شنا یاد گرفتیم

نوشته اصلی توسط گلادیاتور نمایش پست اصلی

یادش بخیر
هر روز که میخواستم برم کلاس نمیدونم چه جوری بود
همیشه دیر میرسیدم و مجبور بودم یه بهانه الکی بیارم
تا تنبیه نشیم دیگه جوری شده بود تو ماشین آهنگ میزاشتیم
خودمونو گرم میکردیم آخه همیشه وسط تمرین میرسیدیم اونم باید تا آخر تمرین
شنا میرفتیم دیگه از بس شنا زده بودم همه بازو هام ماهیچه ای شده بود
خلاصه سر همین جریان میخواستیم مسابقات بدنسازی هم شرکت کنیم
بعدشم که تمرین تموم میشد تازه منبر رفتن شیان شروع میشد
کلا 2 سال رفتم هیچی نفهمیدم
ولی آخراش دیگه عجب بازویی شده بود
رفتیم کاراته شنا یاد گرفتیم

من که از بس تنبیه شدم دیگه برام عادی شده

البته کلا به دخترا آسون تر میگیرن که طرف فراری نشه از ورزش رزمی

(آیکن دلتون بسوزه)

یه سری با ابجیم مبارزه داشتیم کیک بوکس
بدون کلاه وایسادم جلوش خدا روز بد نیاره
من پا کارم اون دست کار
پای منم سنگیناونم دستش سنگگگگگگگگین یه خورده زدمش اومد چسبید بهم
قانون این هست که وقتی کسی پا کار باشه اگه بهش بچسبن نمی تونه تکنیک بزنه و........
یه مشت زد تو دماغ ما تلافی همه اونای که زدم دراورد
دماغ گرامی ما درجا در رفت
جیغای که زدم برا جا انداختنش هیچ وقت یادم نمیره
اما تا یه هفته مثل یه خان دستور میداد
خیلی بده دوتا خاهر رغیب هم باشن

نوشته اصلی توسط رامیا نمایش پست اصلی

من تو هفته ی اول که میرفتم کلاس تکواندو دو تا کمربند گرفتم تازه اون ضربه هایی که میزدم کمربند مشکی ها هم پیشم کم می آوردند
کلا من همچین آدمی هستم

اگه با تازه واردا مسابقه بدی شک نکن میبازی

نوشته اصلی توسط سفیر سکوت نمایش پست اصلی

یه سری با ابجیم مبارزه داشتیم کیک بوکس
بدون کلاه وایسادم جلوش خدا روز بد نیاره
من پا کارم اون دست کار
پای منم سنگیناونم دستش سنگگگگگگگگین یه خورده زدمش اومد چسبید بهم
قانون این هست که وقتی کسی پا کار باشه اگه بهش بچسبن نمی تونه تکنیک بزنه و........
یه مشت زد تو دماغ ما تلافی همه اونای که زدم دراورد
دماغ گرامی ما درجا در رفت
جیغای که زدم برا جا انداختنش هیچ وقت یادم نمیره
اما تا یه هفته مثل یه خان دستور میداد
خیلی بده دوتا خاهر رغیب هم باشن

بابا چی چی خیلی بده؟

اتفاقا خیلی کیف میده

وقتی از دستش عصبی هستی میزنین هم دیگر رو له می کنی

حیف که خواهر من اصلا اهل ورزش نیست وگرنه....

نوشته اصلی توسط رامیا نمایش پست اصلی

نه دیگه من خودم تازه وارد بودم

پس خودت و طرف هم دیگر رو واقعا زدین
آورین آورین...



من سه ماه هست که رفتم
بعد هویجوری میخواسم با یکی از اینایی که دو سه جلسه هست اومده مبارزه کنم
واقعا طرف منو زداااااا

تا یه هفته یه وَری راه می رفتم

همه ی خاطره هاش خوب بود
اما ماه رمضونش واااااااای....
مخصا یه روز از در باشگاه با دوستم اومدیم بیرون چند تا روزه خوااااااااااااار داشتن نوشابه میخوردن دیگه رسما هلاک شدیم

یکی دیگهم این بود
همیشههههه منو برای مبارزه با دوستم مینداختن منم اصلا دلم نمیومد بزنم یه روز دیدم واقعا داره میزنه منم مظلوم فقط دفاع میکردم یهو رگ سیدیم گرفت نفهمیدم کی جلومه!! دیگه استاد منو با اون نزاشت!

یادش بخیر تابسون سه سال پیش کلاس کونگفو میرفتم،تو ماه رمضون برامون مسابقه گذاشتن فقط بچه های باشگاه ما روزه بودیم،خلاصه مسابقه شروع شد و من افتادم با یکی از بچه های باشگاهمون ک دوست صمیمیمم بود،اونم نقطه ضعف منو دقیقا میدونست(نقطه ضعفم تو گارد سر بود)خلاصه اونم نامردیو درحقم تموم کرد و دو بار زد تو سرم و چون امتیاز سر خیلی بالاست برنده شد...
ولی با اینک باخته بودم خیلی خوشحال بودم،بالاخره رقیبم دوستم بود،از خوشحالیش خوشحال بودم...

برا ورزشای رزمی باید بدن خیلی گرم بشه که وقتی خواسی حرکتا رو انجام بدی بدنت نگیره،برا همین قبل تمرین نیم ساعت میدویدیم و نرمش های کششی میکردیم،تو ماه رمضون خیلی سخت بود دویدن با زبون روزه با اینکه زمان دویدنمونو استادمون ک بهشون خیلی ارادت دارم کم کردن ولی بازم خیلی سخت بود،از تشنگی دو سه تا بطری آب خالی میکردیم تو یقمون ک از تشنگیمون کاسته بشه،خونه هم ک میرفتیم تا افطار میخوابیدیم ک تشنگیو نفهمیم،ولی اون سال ماه رمضونو واقعا درک کردیم...

نوشته اصلی توسط دريــاي آرامــش نمایش پست اصلی

بابا چی چی خیلی بده؟

اتفاقا خیلی کیف میده

وقتی از دستش عصبی هستی میزنین هم دیگر رو له می کنی

حیف که خواهر من اصلا اهل ورزش نیست وگرنه....

اتفاقا یه بار دعوامون شد
ما وقتی عصبی میشیم زورمون چند برابر میشه
خلاصه چشت روز بد نبینه
من داشتم شوخی میکردم مارو بلند کرد چسبوند به دیوار
تا یک ماه جای دوتا دستش رو بازوم سیاه کرده بود/من که بدنم به ندرت سیاه میکنه/
اما اینم بگم این همه منو داغون کرد یه روز تو باشگاه یه ضربه نا حول ولا خورد تو پهلوش استراحت مطلق بود تا چند ماه
اینجاست که میگن چوب خدا بی صداست

نوشته اصلی توسط سفیر سکوت نمایش پست اصلی

اتفاقا یه بار دعوامون شد
ما وقتی عصبی میشیم زورمون چند برابر میشه
خلاصه چشت روز بد نبینه
من داشتم شوخی میکردم مارو بلند کرد چسبوند به دیوار
تا یک ماه جای دوتا دستش رو بازوم سیاه کرده بود/من که بدنم به ندرت سیاه میکنه/
اما اینم بگم این همه منو داغون کرد یه روز تو باشگاه یه ضربه نا حول ولا خورد تو پهلوش استراحت مطلق بود تا چند ماه
اینجاست که میگن چوب خدا بی صداست

اینا رو که میگی میترسم پامو بذارم تو کلاس

نوشته اصلی توسط دريــاي آرامــش نمایش پست اصلی

اینا رو که میگی میترسم پامو بذارم تو کلاس

یعنی این قدر وضعیتت خرابه
نرو که اگه رفتی
میترسم همون جاتموم کنی به خونه نرسی

نوشته اصلی توسط دريــاي آرامــش نمایش پست اصلی

پس خودت و طرف هم دیگر رو واقعا زدین
آورین آورین...



من سه ماه هست که رفتم
بعد هویجوری میخواسم با یکی از اینایی که دو سه جلسه هست اومده مبارزه کنم
واقعا طرف منو زداااااا

تا یه هفته یه وَری راه می رفتم

تکراری بود

نوشته اصلی توسط اشك نمایش پست اصلی

تکراری بود

مال من همش همینه

{ یه مشکله دیگه }

نوشته اصلی توسط سفیر سکوت نمایش پست اصلی

یعنی این قدر وضعیتت خرابه
نرو که اگه رفتی
میترسم همون جاتموم کنی به خونه نرسی

دقیقا!

اتفاقا خانواده گرام داشتن می گفتن نرو

می ترسیم اونجا یه چیزیت بشه ولی من....

داشتم با یکی از بچه ها مبارزه می کردم
بعد دست کشه شل بود تو دستم { شانس رو داشته باشید ! }

اومد یه متویی بزنم به حریفم دست کشه شوت شد به طرف استاد

حالا من :

حریفم : رو زمین افتاده

استاد :

نوشته اصلی توسط سفیر سکوت نمایش پست اصلی

یه سری با ابجیم مبارزه داشتیم کیک بوکس
بدون کلاه وایسادم جلوش خدا روز بد نیاره
من پا کارم اون دست کار
پای منم سنگیناونم دستش سنگگگگگگگگین یه خورده زدمش اومد چسبید بهم
قانون این هست که وقتی کسی پا کار باشه اگه بهش بچسبن نمی تونه تکنیک بزنه و........
یه مشت زد تو دماغ ما تلافی همه اونای که زدم دراورد
دماغ گرامی ما درجا در رفت
جیغای که زدم برا جا انداختنش هیچ وقت یادم نمیره
اما تا یه هفته مثل یه خان دستور میداد
خیلی بده دوتا خاهر رغیب هم باشن

یعنیا این جناب سفیر واقعا ..........!
بنده خدا خواهرشو داشت میکشت اونم اومد بزنه تو دستش یکم جابجا شد خورد تو بینیش!
خودشو رسما کشت!!!


من از استادمون بیشتر خاطره دارم!
برای اینکه به مسابقه برسیم باید کار میکردیم وبرا اینکه بدنمون سفت بشه تا کمتر درد بکشیم چه بلا هایی سرمون نمیاورد!
وسط باشگاهمون ستون داشتیم نوبتی میبستمون تو ستون بقیه نفری 5تا مشت چپ وراست میزدنمون!
وایی هنوز جای دردشو حس میکنم!

استادم به من گیر زیادی میاد تا زوتری ارشد بشم

با همه یه دور مبارزه داشتم

همه رو زدم رسیدم به مرحله غولش

با یه سنگین وزنی 4برابر من بود افتادم همچی خوردم شدم کتلت

پشت سرش افتادم با شال سیاه دان2 اونم یکی زد پشت گردنم و

و اینطور شد که رفتم ملکوت